"Hagh-Goo" is a Persian word meaning a person who talks about the truth...may one day I be able to be so...thats why I have named my blog "Kheyli Koochiktar Az In" a Persian phrase meaning "Too humble to be mentioned as so"...
Tuesday, August 26, 2008
Some day ... I will be free of this body ...
Some day ... I will give two wings to my soul ...
I did not belong here ... It would be easy for me to go ...
When you call upon me ...
It would be easy for me then ... To leave it all here and fly ...
فرشته پری به شاعر دادو شاعرشعری به فرشته ،شاعر پر فرشته را لای دفترش گذاشت وشعرهایش بوی آسمان گرفت وفرشته شعر شاعر را زمزمه کردودهانش مزه عشق گرفت خدا گفت:" دیگر تمام شد ،دیگر زندگی برای هردوتان دشوار می شود ،زیرا شاعری که بوی اسمان را بشنود زمین برایش کوچک است وفرشته ای که مزه عشق را بچشد اسمان برایش تنگ " ،پس فرشته دست شاعر را گرفت تا راههای آسمان را نشانش بدهد و شاعر بال فرشته را گرفت تا کوچه پس کوچه های زمین را نشانش بدهد ،شب که هر دو به خانه برگشتند روی بال فرشته قدری خاک بود و روی شانه های شاعر چند تا پر
در ازل قطره خوني كه ز آب و گل شد دم ز آيين محبت زد و نامش دل شد باده شوق تو يارب چه شرابي است كز او به يكي جرعه دل شيفته لايعقل شد اول از هر دو جهان ديده من راه نظر بست و آن گاه تماشاي تو را قابل شد حاصل كار تو اي دل به جز اين نيست ز عشق كه سراسر همه كار تو بيحاصل شد گو مباش از طرف كار خيالي غافل كه ز سوداي خطت كار بر او مشكل شد
2 Comments:
شاعر وفرشته ای باهم دوست شدند
فرشته پری به شاعر دادو شاعرشعری به فرشته
،شاعر پر فرشته را لای دفترش گذاشت وشعرهایش بوی آسمان گرفت
وفرشته شعر شاعر را زمزمه کردودهانش مزه عشق گرفت
خدا گفت:" دیگر تمام شد
،دیگر زندگی برای هردوتان دشوار می شود
،زیرا شاعری که بوی اسمان را بشنود زمین برایش کوچک است
وفرشته ای که مزه عشق را بچشد اسمان برایش تنگ "
،پس فرشته دست شاعر را گرفت تا راههای آسمان را نشانش بدهد
و شاعر بال فرشته را گرفت تا کوچه پس کوچه های زمین را نشانش بدهد
،شب که هر دو به خانه برگشتند
روی بال فرشته قدری خاک بود و روی شانه های شاعر چند تا پر
در ازل قطره خوني كه ز آب و گل شد
دم ز آيين محبت زد و نامش دل شد
باده شوق تو يارب چه شرابي است كز او به يكي جرعه دل شيفته لايعقل شد
اول از هر دو جهان ديده من راه نظر
بست و آن گاه تماشاي تو را قابل شد
حاصل كار تو اي دل به جز اين نيست ز عشق
كه سراسر همه كار تو بيحاصل شد
گو مباش از طرف كار خيالي غافل
كه ز سوداي خطت كار بر او مشكل شد
" خيالي بخارايي "
Post a Comment
<< Home