Friday, January 09, 2009


اگر یعقوب (ع) پیراهنی از یوسف داشت که یاد عزیزی باشد برایش، زینب (ع) نه که پیراهنی از برادر خفته به خون که داغی داشت بس سترگ در دل و آتشی که جانها را میسوخت از آتشی که در خیام افتاده بود و حقی‌ که در روشنی روز و در برابر چشمان نامردان به خاک افتاده بود و بر زمین مانده

نامردانی که چه شادیها کرده بودند که پسر فاطمه (ع) را کشته اند و خود مانده اند پیروز ... که فردا دیگر نامی‌ از حسین (ع) در میان نخواهد بود و آنانند نامی‌ میدان ...وچه کور خوانده بودند ... چه دون بودند و بی‌ مقدار که بیدار همیشه تاریخ را مرده میخواستند و خون خدا را ریخته می‌‌انگاشتند

و این زینب (ع) بود و علی‌ زینت سجده کنندگان (ع) که سخنانی آتشین در دل داشتند از آنچه امروزظهربر پدر و برادران گذشته بود ... آن جلوه‌های عشق و فداکاری، ازادگی و رادمردی و حق‌هایی‌ که چه زیبا بودند و پاک ولی‌ لشگری از مردگان و نفرین شدگان آنان را مرده می خواستند و بر زمین افتاده

زمین و آسمانها امروز گریستند ... نه بر حسین (ع) و یاران اهورایی اش ... که بر محرومیت این خاک گریستند از ولی‌ (ع) و بر تنهایی‌ خلایق از امام ... بر خواری آن سپاهی گریستند و دل سوختند که غروب عاشورا را تبرک میکرد و شادی ... بر تنهایی‌ اسیران گریستند و بر داغی که در دل زینب و سجاد (ع) مانده بود و بر سنگینی‌ باری از روشنگری که بر دوش آنان بود
بر تنهایی‌ زمین گریستند از حجت حق

برمحرومیت خود گریستند و گریستند ... و هنوز هم میگریند بر من و تویی که هر روز و در هر جا نالهٔ مستمندی و فریاد کمک خواهی‌ را ندیده میگیریم و ناشنیده ... بر مایی که بس مشغول دنیا هستیم و چه دوریم شاید

امروز آسمانها و زمین گریستند ... و می‌‌گریند بر محرومیت خود، بر غربت ولی‌ و بر ما که چه مشغولیم به این دنیا و چه دوریم از ولی‌ که پیوسته فریاد میدارد: "هل من ناصرن ینصرنی؟



"
***
[The holy shrine of Imam Hossein (PBUH), Karbala, Iraq; Photo taken by Ali Khaligh]

0 Comments:

Post a Comment

<< Home